اسلایدر

The Best LOVE


The Best LOVE

چه کسی خواهد من و تو ما نشویم

خانه اش ویران و عمرش نیست باد

من اگر ما نشوم تنهایم

تو اگر ما نشوی خویشتنی

تو مپندار که این خاموشی من

هست برهان فراموشی من.فراموشی من

تو مپندار که این تنهایی تو

هست برهانی بر جدایی تو.جدایی تو

ای روشنفکر.ای روشنفکر با خلق در آمیز

همراه خلق همراه خلق.با دشمن تو بستیز

از کجا که من و تو دست بدست

شور انقلاب بر پا نکنیم

از کجا که من تو متحد

مشت رسوایان را وا نکنیم

من اگر بنشینم تو اگر بنشینی

چه کسی بر خیزد چه کسی با دشمن خلق ستیزد

من اگر برخیزم تو اگر برخیزی

همه بر می خیزند


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, 10:3 |- ♫♥ДŘE̶ ƒ҆҅♥♪ -|

 

گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست

بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست


                             گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن

                              گفتی که نه،باید بروم حوصله ای نیست


پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف

تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست


                               گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت

                              جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست


رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت

بگذار بسوزد دل من مساله ای نیست......


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, 9:10 |- ♫♥ДŘE̶ ƒ҆҅♥♪ -|

 

کسی هست,همیشه کسی هست,

                                  کسی که تو را دوست دارد و در اوج تنهایی تو 

                                                                        قدم میگذارد....

همیشه کسی هست که بزرگ است و ساده

 کسی که گل زندگی را به 

               هر شاخه داده

همیشه کسی هست..... کسی تازه تر از شکوفه.

                                                 پر از رنگ و بو.....

کسی آسمانی که دریاست 

                                آیینه کوچک او

همیشه کسی هست...کسی که تو را دوست دارد

                                    و در اوج تنهایی تو قدم میگذارد.......

 


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, 9:9 |- ♫♥ДŘE̶ ƒ҆҅♥♪ -|

 

چه کسی خواهد من و تو ما نشویم

خانه اش ویران و عمرش نیست باد

من اگر ما نشوم تنهایم

تو اگر ما نشوی خویشتنی

تو مپندار که این خاموشی من

هست برهان فراموشی من.فراموشی من

تو مپندار که این تنهایی تو

هست برهانی بر جدایی تو.جدایی تو

ای روشنفکر.ای روشنفکر با خلق در آمیز

همراه خلق همراه خلق.با دشمن تو بستیز

از کجا که من و تو دست بدست

شور انقلاب بر پا نکنیم

از کجا که من تو متحد

مشت رسوایان را وا نکنیم

من اگر بنشینم تو اگر بنشینی

چه کسی بر خیزد چه کسی با دشمن خلق ستیزد

من اگر برخیزم تو اگر برخیزی

همه بر می خیزند


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, 9:5 |- ♫♥ДŘE̶ ƒ҆҅♥♪ -|

 

گل آفتاب گردان رو به نور می چرخد و آدمی رو به خدا . ما همه آفتاب گردانیم . اگر آفتابگردان به خاک خیره شود و به تیرگی ؛ دیگر آفتاب گردان نیست...

 

 

 


گل آفتاب گردان رو به نور می چرخد و آدمی رو به خدا .

ما همه‌ آفتابگردانیم.

اگر آفتابگردان‌ به‌ خاک‌ خیره‌ شود و به‌ تیرگی، دیگر آفتابگردان‌ نیست.

آفتابگردان‌ کاشف‌ معدن‌ صبح‌ است‌ و با سیاهی‌ نسبت‌ ندارد.

اینها را گل‌ آفتابگردان‌ به‌ من‌ گفت‌ و من‌ تماشایش‌ می‌کردم‌ که‌ خورشید کوچکی‌ بود در زمین‌ و هر گلبرگش‌ شعله‌ای‌ بود و دایره‌ای‌ داغ‌ در دلش‌ می‌سوخت.

آفتابگردان‌ به‌ من‌ گفت: وقتی‌ دهقان‌ بذر آفتابگردان‌ را می‌کارد، مطمئن‌ است‌ که‌ او خورشید را پیدا خواهد کرد.

آفتابگردان‌ هیچ‌ وقت‌ چیزی‌ را با خورشید اشتباه‌ نمی‌گیرد؛ اما انسان‌ همه‌ چیز را با خدا اشتباه‌ می‌گیرد.

آفتابگردان‌ راهش‌ را بلد است‌ و کارش‌ را می‌داند. او جز دوست‌ داشتن‌ آفتاب‌ و فهمیدن‌ خورشید، کاری‌ ندارد.

او همه‌ زندگی‌اش‌ را وقف‌ نور می‌کند، در نور به‌ دنیا می‌آید و در نور می‌میرد. نور می‌خورد و نور می‌زاید.

دلخوشی‌ آفتابگردان‌ تنها آفتاب‌ است.

آفتابگردان‌ با آفتاب‌ آمیخته‌ است‌ و انسان‌ با خدا.

بدون‌ آفتاب، آفتابگردان‌ می‌میرد؛ بدون‌ خدا، انسان.

آفتابگردان‌ گفت: روزی‌ که‌ آفتابگردان‌ به‌ آفتاب‌ بپیوندد، دیگر آفتابگردانی‌ نخواهد ماند و روزی‌ که‌ تو به‌ خدا برسی، دیگر «تویی» نمی‌ماند.

و گفت‌ من‌ فاصله‌هایم‌ را با نور پر می‌کنم، تو فاصله‌ها را چگونه‌ پُر می‌کنی؟ آفتابگردان‌ این‌ را گفت‌ و خاموش‌ شد.

گفت‌وگوی‌ من‌ و آفتابگردان‌ ناتمام‌ ماند.

زیرا که‌ او در آفتاب‌ غرق‌ شده‌ بود.

جلو رفتم‌ بوییدمش، بوی‌ خورشید می‌داد.

تب‌ داشت‌ و عاشق‌ بود.

خداحافظی‌ کردم، داشتم‌ می‌رفتم‌ که‌ نسیمی‌ رد شد و گفت: نام‌ آفتابگردان‌ همه‌ را به‌ یاد آفتاب‌ می‌اندازد، نام‌ انسان‌ آیا کسی‌ را به‌ یاد خدا خواهد انداخت؟

آن‌ وقت‌ بود که‌ شرمنده‌ از خدا رو به‌ آفتاب‌ گریستم


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, 9:5 |- ♫♥ДŘE̶ ƒ҆҅♥♪ -|

 

شرمناک و پر از نیازی گنگ

با نگاهی که رنگ مستی داشت

در دو چشمش نگاه کردم و گفت:

باید از عشق حاصلی برداشت

 

سایه ئی روی سایه ئی خم شد

در نهانگاه راز پرور شب

نفسی روی گونه ای لغزید

بوسه ئی شعله زد میان دو لب


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, 9:4 |- ♫♥ДŘE̶ ƒ҆҅♥♪ -|

 

خدایا من گناه کارم ،

مرا ببخش ،

تو را می خوانم ،

تو را می خواهم ،

تو را می پرستم

ولی هنوز از بت پرستی دسـت بر نداشته ام

هنوز نتوانسته ام خود را به تو قانع کنم .

هنوز از مطلقیت تو می ترسم و می گریزم .

هنوز کودکم

هنوز به دنبال شی می گردم ،

هر لحظه بتی می سازم و تصورات خویش را می پرستم.

خدایا به من ظرفیت بخشش عطا کن

به من ظرفیت ده که مطلقیت تو را بپرستم ،

بت ها را با تو اشـتــبـاه نکنم .

خدایا مرا به نعمت تنهایی غنی گردان ،

بگذار در عالم تنهایی با تو انیس و آشنا گردم ،

بگذار عـشـق تو ، جمال تو ، کمال تو آن قدر روح و دلم را جذب کند که دیگر عـشـقـی برای هستی باقی نماند .

خدایا گاه گاهی از تنهایی خـسـته می شوم ،

گاه گاهی در زیر بار درد و غم خمیده می شوم ،

گاه گاهی مثل آتش فشان منفجر می گردم .

آنگاه راه فرار می گزینم ،

دسـت نیاز به سوی بت ها دراز می کنم ،

درمان درد خود را از کسانی می طلبم که خود عاجز و درمانده اند.

خدایا این ها دلیلی جز ضعف و کم ظرفیتی من ندارد ،

من ضعیفم ،

من کم ظرفیتم مانند کودکی که از مـدرسـه می گریزد

من نیز دچار وسوسه می شوم که از بارگاهت بگریزم .

می سوزم ،می سوزم ،می سوزم

بـگـذار بـیــشـتـر بـسـوزم ،

بگذار خاکستر شوم

بگذار محو و نابود شوم ،

بگذار کسی نام مرا نداند ،

کسی اسم مرا نبرد ،

کسی مهر مرا در دل خود نپرورد ،

بگذار تنها باشم ،

فقط با تو باشم .

اما ای خدای من حتی تو هم مرا تنها بگذار

اگر می خواهی تو هم مرا از بارگاهت بران ،

تو هم مرا طرد کن ؟

تو هم مرا به دســت فراموشی بسپار ،

گله نمی کنم ،

بگذار تنهایی خود را از مطلقیتت شروع کنم ،

بگذار با مطلق آشنا شوم ،

بگذار در تنهایی مطلق آنقدر فرو روم که حتی شعله های سوزان قلبم به من نرسد ،

حتی نور شمع وجودم در ظلمت تنهایی محو شود و به جایی نرسد...


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, 9:4 |- ♫♥ДŘE̶ ƒ҆҅♥♪ -|

 

دلسرد شدیم، از اینکه امروز
باز شد، به رنگ دیروز
خبری نیامد از او
مثل همیشه هر روز

ماهو، ستاره های بی خبر
ترانه های بی ثمر
تو هجوم شبِ سرد
نگاهم به نگاه که رفت

دلسرد شدیم، وقتی که دیدیم
وقتی که راز بودن ِ شبو شنیدیم
وقتی حقیقت یک رویا رو دیدیم
وقتی میوه ی درختی رو چیدیم

دلسرد شدیم، وقتی شنیدیم
تک سوار عاشقا خیالی شد
تموم قصه ها دروغی شد

دلسرد شدیم،دلتنگ شدیم
باز مثل همیشه ما،بی رنگ شدیم

مهدی بازیار


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, 9:3 |- ♫♥ДŘE̶ ƒ҆҅♥♪ -|

قصه ام دیگر زنگار گرفت:
با نفس های شبم پیوندی است.
پرتویی لغزد اگر بر لب او،
گویدم دل : هوس لبخندی است.
خیره چشمانش با من گوید:
کو چراغی که فروزد دل ما؟
هر که افسرد به جان ، با من گفت:
آتشی کو که بسوزد دل ما؟
خشت می افتد از این دیوار.
رنج بیهوده نگهبانش برد.
دست باید نرود سوی کلنگ،
سیل اگر آمد آسانش برد.
باد نمناک زمان می گذرد،
رنگ می ریزد از پیکر ما.
خانه را نقش فساد است به سقف،
سرنگون خواهد شد بر سر ما.
گاه می لرزد باروی سکوت:
غول ها سر به زمین می سایند.
پای در پیش مبادا بنهید،
چشم ها در ره شب می پایند!
تکیه گاهم اگر امشب لرزید،
بایدم دست به دیوار گرفت.
با نفس های شبم پیوندی است:
قصه ام دیگر زنگار گرفت.


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, 9:1 |- ♫♥ДŘE̶ ƒ҆҅♥♪ -|

ای خوبتر از گل

ای پاکتر از قطره ی شبنم

ای دل به تو محتاج

من جز تو نخواهم ز دو عالم

دل در تب سنگین خمار است

ای دوست بهار است

جز چشم تو هر چشم خمار است

کیفیت چشمان تو چون جام شراب است

ای چشم تو سر چشمه ی خورشید

یک دم نگاهم کن

صیاد منم ای آنکه به دام تو اسیرم

بگذار که از پای بیافتم

مستانه بمیرم

ای هستیم ز تو ارزنده چه دارم؟

که به پای تو بریزم؟

در کوی وفایت چشمانم

گر ندهد جان

گر سر ندهم بر سر پیمان

ای وای به من گر که به محشر

پرسند چه کردی در راه محبت؟

آخر چه بگویم ؟از فرط خجالت؟

 


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, 8:56 |- ♫♥ДŘE̶ ƒ҆҅♥♪ -|

 

همین که تو اینجا کنار منی همین که کنارت نفس میکشم

همین که تو میخندی و من فقط کنار تو از غصه دس میکشم

همین که تو چشمای من زل زدی نگاهت پناه دل خستمه

نمیخوام که دنیا بهم رو کنه همین که کنار منی بسمه

من حتی به این حدشم راضیم که باشی کنارم بمونی فقط

واسه من فقط بودنت کافیه دیگه هیچی جز این نمیخوام ازت

واسه من فقط بودنت کافیه که هستی کنارم قدم میزنی

بهم حس دلداگی میدی و داری لحظه هامو رقم میزنی

من حتی به این حدشم راضیم که باشی کنارم بمونی فقط

واسه من فقط بودنت کافیه دیگه هیچی جز این نمیخوام ازت


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 6 مهر 1390برچسب:, 9:10 |- ♫♥ДŘE̶ ƒ҆҅♥♪ -|

 

در تمام روزهای عاشقی که گذشت ، 
حتی یک لحظه از آن روزها نیز از یادم نرفت
با اینکه قلبم بارها شکست
اما دلم باز هم به پای تو نشست
به هیچکسی دل نبست
با خودش عهد بست ، که این عشق اول و آخر است ،
همین و بس!
روزهای شیرین زندگی ام با تو
آرامش ، این تنها چیزیست که خواسته ام از تو
صداقت ، این تنها کلامیست که انتظار دارم از تو
حرف از وفاداری نمیزنم ، در عشق بی وفایی معنا ندارد
تو همیشه وفادار بمان
 و ببین که قلبم جز به عشق تو نفس کشیدن دیگر کاری ندارد
نه عزیزم دیگر هیچ راهی ندارد
اینکه قلبم عاشق تو است و دیگر هیچ سرپناهی جز تو ندارد
اگر روزی بی تو باشم ، میخواهم که دنیا نباشد
اگر قرار باشد زنده باشم ، نمیخواهم هیچکسی جز تو در قلبم باشد
تو چه کردی با دل من
این نیست حال و هوای گذشته های دور من
اینک حس میکنم تویی زندگی من
گرتو نباشی نیست نفسی برای زنده ماندن من
یک جمله باقی مانده که ناتمام نماند شعر من
خیلی دوستت دارم عشق من

 


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 28 دی 1389برچسب:, 1:3 |- ♫♥ДŘE̶ ƒ҆҅♥♪ -|

 

با صدای در و دیوار بهم میریزم شعرمینوشم وبسیار بهم میریزم دایره دایره گیجم من ازخودشده چون گاه با یک نخ سیگار بهم میریزم بی سبب با وزش اندک بادی دربید مثل اعصاب توصدبار بهم میریزم ازعزیزت غزل تازه بخواهی خوب است با غزل دربغل یاربهم میریزم کوه صبرم ولی ازبس که بهم میریزی من هم از اینهمه آزار بهم میریزم تو به من تکیه نکن درگسل زلزله ام ناگهان میشوم آوار بهم میریزم در ره عشق نمیترسم اگرکشته شوم چه کسی گفته که سردار بهم میریزم؟


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 6 بهمن 1388برچسب:, 9:6 |- ♫♥ДŘE̶ ƒ҆҅♥♪ -|


†ɢα'§ : <-TagName->
دو شنبه 20 آذر 1386برچسب:, 8:47 |- ♫♥ДŘE̶ ƒ҆҅♥♪ -|

ϰ-†нêmê§

صفحه قبل 1 ... 18 19 20 21 22 ... 23 صفحه بعد