اسلایدر

The Best LOVE


The Best LOVE

سکوتم را نکن باور

من آن آرامش سنگین پیش از قهر طوفانم

من آن خرمن

من آن انبار باروتم

که با آواز یک کبریت

آتش میشوم یک سر

هزاران شعله سرخ کنار هم

سکوتم را نکن باور

تمام این قفس ها را

تمام حسرت و این ترس ها را

من به دستانی که میخواهد رها باشد

شکستی سخت خواهم داد!

سکوتم را نکن باور

من آن پرهای بسته منتظر در کنج زندانم

که آواز رهایی

شعر هر روز است زیر لب

سکوتم را نکن باور

من آخر با امید ناب آزادی

تمام بغض ها را

کینه ها را

اندوه ها را

با گلوی یک جهان فریاد آزادی

شکستی سخت خواهم داد

سکوتم را نکن باور

که فردا را همانگونه که میخواهم

همانگونه که باید باشد اما نیست

میسازم

سکوتم را نکن باور

که من آن آرامش سنگین پیش از قهر طوفانم

سکوتم را نکن باور


†ɢα'§ : <-TagName->
دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:, 18:10 |- ♫♥ДŘE̶ ƒ҆҅♥♪ -|

هیچ چیز از تو نمی خواهم

فقط باش

فقط بخند

فقط راه برو

نه.

راه نرو

می ترسم پلک بزنم

دیگر نباشی…


†ɢα'§ : <-TagName->
دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, 8:33 |- ♫♥ДŘE̶ ƒ҆҅♥♪ -|

دو دریچه دو نگاه دو پنجره، دو رفیق دو هم‌نشین دو حنجره
دو مسافر تو مسیر زندگی، دو عزیز دو همدم همیشگی

با هم از غروب و سایه رد شدیم، قصۀ‌ عاشقی رو بلد شدیم
فکر می‌کردیم آخر قصه اینه، جز خدا هیچ‌کی ما رو نمی‌بینه

دو غریبه دو تا قلب در به در، دو تا دلواپس این چشمای تر
دو تا اسم دو خاطره دو نقطه‌چین، دو تا دور افتادۀ تنهانشین

عاقبت جدا شدن دستای ما، گم شدیم تو غربت غریبه‌ها
آخرِ اون همه لبخند و سرود، چشم پُر حسادت زمونه بود

دو غربیه دو تا قلب در به در، دو تا دلواپس این چشمای تر
دو تا اسم دو خاطره دو نقطه‌چین، دو تا دور افتادۀ تنهانشین


†ɢα'§ : <-TagName->
سه شنبه 30 فروردين 1391برچسب:, 3:48 |- ♫♥ДŘE̶ ƒ҆҅♥♪ -|

زندگي دفتري ازخاطره هاست يك نفردردل شب يك نفردردل خاك...يك نفر همدم خوشبختي هاست...يك نفرهمسفرسختي هاست...چشم تابازكنيم عمرمان مي گذرد...ماهمه همسفريم.


†ɢα'§ : <-TagName->
چهار شنبه 17 فروردين 1391برچسب:, 19:44 |- ♫♥ДŘE̶ ƒ҆҅♥♪ -|

 

این روزها دیگر برای عشق تنها نامی مانده بدون مفهوم واقعی!

راستی شاید تو هم با خود خیال میکنی که عاشق بوده ای!

آیا واقعآ اینطور فکر میکنی؟

روزی عشق تمام آوازه خود را از دست داد که همه آدمها گول زرق و برقش را

خوردند و پیش خودشان گفتند:

مگر ما چیزی از دیگران کم داریم که نمی توانیم عاشق باشیم!

اما در آن روز یادشان نبود که روزی گرسنگی باعث می شود که عشق از

یادشان برود!

و حالا امروز شاهد آدمهایی هستیم که از روی سیری عاشق می شوند

ولی هیچوقت طعم واقعی عشق را به درستی نچشیده و نخواهند

چشید زیرا آنها عشق را با هوس اشتباه گرفته اند٬در صورتی که فضای

مقدس عشق واقعی هیچگاه جایش را به هوس نخواهد داد و در اعماق

قلب عاشق ریشه میدواند و فرد مبتلابه کیمیای عشق به صورت بی اراده

 مجذوب معشوق خود خواهد شد! 

دنیای آدمک با نگرشی احساسی و عاطفی قصد تفسیر مفهوم واقعی

این مقوله را داشت اما با کمی تامل دریافت که زبان و بیان قاصری دارد

و این کار را به عهده تمامی آدمهایی گذاشت که قلبشان فقط برای عشق

می تپد


†ɢα'§ : <-TagName->
چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, 18:16 |- ♫♥ДŘE̶ ƒ҆҅♥♪ -|

شب آمد ليكن آرامي ندارم
براي شعر الهامي ندارم
سخن از عشق و مستي عاقلي نيست
كزين دو غير بد نامي ندارم
كبوتر بچه اي بودم به پرواز
كه با هجران او بامي ندارم
نبرد از خاطرم مستي غمش را
كه بي آن نازنين جامي ندارم
مپرس از اشك آه سينه سوزم
كه جز اين اشك پيغامي ندارم


†ɢα'§ : <-TagName->
چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, 18:14 |- ♫♥ДŘE̶ ƒ҆҅♥♪ -|

مرگ در این کوچه های تا ابد سرشار از
ابر و غم و کولاک
آسان نیست...  
مرگ در این کوچه های تا ابد سرشار از شبنم
با درختانی چنین پوسیده اندر مه
با زمستانی که رنگ نا زمستانی است
با بهاری این چنین آشفته در باران
...آسان نیست
مرگ در این لحظه های بغض
لحظه های تا ابد محزون
با دلی افسرده و پرخون
آسان نیست ...
مرگ در این بهت شالیزار
گه در این خورشید سوزنده
گه در این باران بی پایان
گه میان رعد و برق و موج
گه میان خلوت و تردید
آسان نیست.....


†ɢα'§ : <-TagName->
چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, 18:11 |- ♫♥ДŘE̶ ƒ҆҅♥♪ -|

حالم گرفته از این شهر که آدم هایش همچون هوایش ناپایدارند گاه آنقدر پاک که باورت... نمی شود گاه چنان آلوده که نفست می گیرد   . . .

20737221.jpg


†ɢα'§ : <-TagName->
چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:, 2:17 |- ♫♥ДŘE̶ ƒ҆҅♥♪ -|

این فاصله داره از نبودنت تو جون میگیره برگرد

روحم از شعله ی این فاصله میسوزه برگرد

فردای من بی حضور تو معنایی نداره

امروز و فردای من بی تو مثل دیروزه برگرد

 


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, 20:16 |- ♫♥ДŘE̶ ƒ҆҅♥♪ -|

 

آه ! در شهر شما یاری نبود/ قصه هایم را خریداری نبود!!!
وای! رسم شهرتان بیداد بود/ شهرتان از خون ما آباد بود
از درو دیوارتان خون می چکد/ خون من، فرهاد،‌ مجنون می چکد

 

خسته ام از قصه های شومتان / خسته از همدردی مسمومتان
اینهمه خنجر، دل کس خون نشد/ این همه لیلی،‌کسی مجنون نشد
آسمان خالی شد از فریادتان / بیستون در حسرت فرهادتان
کوه کندن گر نباشد پیشه ام / بویی از فرهاد دارد تیشه ام
عشق از من دورو پایم لنگ بود / قیمتش بسیار و دستم تنگ بود
گرنرفتم هر دو پایم خسته بود / تیشه گر افتاد دستم بسته بود

 

هیچ کس دست مرا وا کرد؟ نه! / فکر دست تنگ ما را کرد؟ نه!
هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه! / هیچ کس اندوه ما را دید؟ نه!
هیچ کس اشکی برای ما نریخت / هر که با ما بود از ما می گریخت

 

چند روزی هست حالم دیدنیست / حال من از این و آن پرسیدنیست
گاه بر روی زمین زل می زنم /گاه بر حافظ تفأل می زنم
حافظ دیوانه فالم را گرفت / یک غزل آمد که حالم را گرفت:

 

 ما زیاران چشم یاری داشتیم / خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

 


†ɢα'§ : <-TagName->
چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, 17:20 |- ♫♥ДŘE̶ ƒ҆҅♥♪ -|

 

خدایا چه ساده می توان زیست و چه سان ما تجمل گرایانه زندگی می کنیم.


 

خدایا چه ساده می توان تو را باور داشت و چه سان دور مانده ایم از تو.


 

خدایا چه آسان ما را می بخشی و چه بی خبرانه روی از تو بر گرفته ایم.


 

خدایا آیا باور کنم که از گناهانم نخواهی گذشت؟


 

ایا قبول کنم که بر من خشم خواهی گرفت؟


 

نه هرگز


 

من هرگز به این باور نمیرسم.


 

خودت ناامیدان را شیطان خوانده.ای بدون اینکه سخنی از درجه گناهانشان بگویی.


 

پس تو هر کسی را با هر درجه از بدی پذیرایی.


 

پس مرا بپذیر که جز دامان تو پناهی ندارم.


 


†ɢα'§ : <-TagName->
دو شنبه 22 بهمن 1390برچسب:, 16:24 |- ♫♥ДŘE̶ ƒ҆҅♥♪ -|

 

حالمان بد نیست ، غم کم میخوریم

کم که نه هر روز کم کم میخـــــوریم

آب میخــواهم ســــــــرابم میدهند

عشــــق می ورزم عــذابم میدهند

خود نمــــــیدانم کجا رفتم به خواب

از چه بیدارم نکـــــــــــــردی آفتاب ؟

خنـــــــجری بر قلـــــب بیمارم زدند

بیگــــــــــناهی بــــودم و دارم زدند

ســــنگ را بستند و سـگ آزاد شد

یک شـــــــبه بیـــــداد آمد داد شد

عشــــق آخر تیشه زد بر ریشه

تیــشه زد بر ریـــشه اندیــــشه ام

عشق اگر اینست مرتد میشـوم

خوب اگــر اینست مــن بـد میـشوم

بس کن ای دل نابسامانی بس است

کافــــــرم دیگر مسلـمانی بس است

در مـــــیان خلــــق سردرگــم شدم

عاقـــــبت آلـــــــــوده مــردم شـدم

بعد ازین با بی کســـی خــــو میکنم

هـرچـــــــه در دل داشـــتم رو میکنم

من نمی گویم دگر... گفتن بس است

گفتن اما هیــچ ...نشنفتن بس است

روزگارت بــاد شــــیرین ، شـــاد بــاش

دست کم یک شب تو هم فرهاد باش


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, 9:7 |- ♫♥ДŘE̶ ƒ҆҅♥♪ -|

 

عشق يعنی هوای بارانی تب وتاب آسمان سپيد در شبی برفی زمستانی

عشق يعنی گياه ورويش وآفتاب وطلوع ودلی تنها بی سر وسامان همچون

بادهای سرد پاييزی

عشق يعنی گفتگوی بادو شاخه های درخت

در سکوت مبهم مهتاب دردل آسمان صاف

کاش بر تمام واژه های دلم نم نم باران شعر می باريد تا تمام مفهوم عشق

را آنگاه من به شعرو بهار می گفتم

چقدر سخته عاشق بودن چه آسونه دل بستن چهسرد تبسم گرمی که اول آشنای زده می شه

چرا ايقدر نامرد شده چرا وقتی کسی رو که فکر می کردم بامنه ياره رفيق نا رفيق شد

چرا زمونه با هما نساخت چرا جدايی آغاز شد دلم خيلی خيلی درد داره خيلی گريه داره خستام و تنها


†ɢα'§ : <-TagName->
دو شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, 16:21 |- ♫♥ДŘE̶ ƒ҆҅♥♪ -|

 

زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
 
روزهای تیره هریک شب‌تر از دیروز تار
در میان دخمه‌ای سر شد ولی نفرین نکرد
 
هرچه آن صیادها را صید خود کرد این شکار
روزی‌اش یک دام دیگر شد ولی نفرین نکرد
 
روزه‌‌ی غم سجده‌ی غم شکر غم افطار غم
زندگی با غم برابر شد ولی نفرین نکرد
 
وای اگر نفرین کند دنیا جهنم می‌شود
از جهنم وضع بدتر شد ولی نفرین نکرد
 
وقت افطار آمد و دیدم که خرماها چطور
یک به یک در سینه خنجر شد ولی نفرین نکرد
 
 هی به خود پیچید و لحظه لحظه با اکسیر زهر
چهره‌ی زردش طلا‌تر شد ولی نفرین نکرد
 
آن دم بی بازدم چون آتشی رفت و سپس
آنچه باید می‌شد آخر شد ولی نفرین نکرد

†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, 9:2 |- ♫♥ДŘE̶ ƒ҆҅♥♪ -|

باران كه ميبارد... دلم تنگ تر ميشود... راه ميافتم....

بدون چتر.... من بغض ميكنم.... آسمان گريه...!!



نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند

مثل آسمانی که امشب می بارد....

و اینک باران

بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند

و چشمانم را نوازش می دهد

تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
 

 

از طرف     دوست عزیزم    (س....)


†ɢα'§ : <-TagName->
جمعه 14 بهمن 1390برچسب:, 8:44 |- ♫♥ДŘE̶ ƒ҆҅♥♪ -|

ϰ-†нêmê§

صفحه قبل 1 ... 16 17 18 19 20 ... 23 صفحه بعد